تسبیح

پیام های کوتاه
  • ۵ اسفند ۹۳ , ۲۳:۱۰
    زهر
آخرین مطالب

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


   رجب روزگاری قدم را بلند می کرد. ستاره می چیدم از آسمان، پیشانی ماه را می بوسیدم و سینه به سینه و رخ به رخ با خورشید از آتش عشق می گفتم که به روی او افتاده بود و به دل من. عصر روز پانزدهم که بیرون می زدم از محل اعتکاف، انقطاع از دنیا و مافیها آنقدر سبکم می کرد که پی بهانه برای پرواز بودم. چه خوش است این نقل، حتی اگر حالا گذرش از خاطر تسبیح آه دست دلم بدهد.

یا حبیب
   نمی دانی این عبد مطرود چطور می سازد با خاطره عشق بازی ها. نمی دانی؟! می دانی و نمی دانم چه حکمتی است درش، که می دانی و رهایم نمی کنی از تبعید. خستگی امانم را بریده.

یا حبیب
دلم پرواز می خواهد.

  • میرزا محمود